نمایش خبر نمایش خبر

گر مقرری برسد مصرف جاده بشود

گر مقرری برسد مصرف جاده بشود



«ممل» گفت: خبر داری «آقاتقی» 13 فرسخ دیگر از راه آبادی دو مسیر شده؛ یعنی رفت و برگشت! با این حساب اگر چرتکه درست باشد حدود 30 فرسخ  آن مانده که اگر خدا بخواهد که می خواهد؛ اما کدخدا هم بخواهد که گاهی یادش می رود که بخواهد، دو مسیر خواهد شد و حضور قابض الارواح در این جاده به کمتر از نصف یا یک چهارم تقلیل می یابد؟ یک چهارم هم بخاطر برخی اسبان تازی اهل آبادی است که سر به هوا می تازند و یا پشت این اسب تازی چرت می زنند! چرت زدن همانا و «کله پا شدن» هم همانا! آقاتقی گفت: خوب ممل! مابقی کی تمام می شود که طومار این جاده هم عین نفس که بیرون نمی رود، سنگینی کرده است! ممل گفت: آقاتقی! از خدا پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد، یواشکی از کدخدا شنیدم که می گفت: حالا این سیزده را داشته باشید، بقیه اش هم خدا بزرگه! 
به قول شاعر: « گر مقرری برسد مصرف جاده بشود» حالا کو تا مقرری و مواجب بعدی تا برای این جاده خرج بکنیم!  
آقاتقی گفت: پس باید چشم به خزانه دوخت و دعا کرد که خدا به دل خزانه داران بیندازد که این سی فرسخ  باقی را هم دو مسیر کرده؛ وگرنه ده سال که طول کشید تا اینجا رسید، باز هم ده سال دیگر طول خواهد کشید! علی الخصوص که به کوه و تپه نزدیک شده و دیگه خبری از صافی و همواری زمین نیست!