نمایش خبر نمایش خبر

پادشاه ودشنام

پادشاه ودشنام



پادشاهی قصد کشتن اسيری کرد. اسير در آن حالت ناا ميدی شاه را دشنام داد.
شاه به يکی از وزرای خود گفت: او چه می گويد؟
وزير گفت: به جان شما دعا می کند. شاه اسير را بخشيد.
وزير ديگری که در محضر شاه بود و با آن وزير اول مخالفت داشت گفت: ای پادشاه آن اسير به شما دشنام داد. 
پادشاه گفت: تو راست می گويی اما دروغ آن وزير که جان انسانی را نجات می دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می شود.
جز راست نباید گفت 
                  هر راست نشاید گفت
گلستان سعدی