نمایش خبر نمایش خبر

وکیل الرعایا اخطار داد

وکیل الرعایا اخطار داد



 
«ممل» که پای صحبت های «وکیل الرعایا» نشسته بود،چرتش به ناگهان پاره شد؛ وقتی که وکیل الرعایا گفت: باید به «مهتر معدن» اخطار داد! ممل انتظار نداشت که وکیل الرعایا این را با بانگ بلند و در میان خلق ا... بگوید! برای این که مهتر معدن چند وقتی بود که دایم، نیست نیست می زد و می گفت: ندارم و نمی توانم مواجب به موقع بدهم! کسادی بازار هست و سنگ از رونق افتاده! ولی به تازه گیها گفته بود تا قِران آخر بدهی خود را به «مواجب بگیران» خواهم داد!
حال باید ممل چند روزی را صبر کند تا ببیند آیا این اخطار افاقه ای خواهد کرد یا این اخطار هم از جنس اخطارهای وکیل الرعایای قبلی هست که آسمان را بر زمین می دوخت و کذا کذا می کرد!
ممل به آقاتقی گفت: من که دنبال صحرا و کشت و زرع هستم و خوش به حال خودم که «خر ندارم از کاه و جوش خبر ندارم» «آقاتقی» روی ترش کرد و گفت: ممل! این چه حرفی است که بر زبانی می رانی! بنی آدم اعضای یکدیگرند! غم همسایه غم ما هم هست! نداری او  نداری ما هم هست! صبر کن تا ببینیم اخطار وکیل الرعایا چقدر افاقه خواهد کرد و آبی بر آتش بی مواجبی، خواهد ریخت!