نمایش خبر نمایش خبر

سفره های رنگین

سفره های رنگین



«معدن آباد» گرم گرم بود و تو ماه رمضان؛ مردم هم بنا بر اعتقاد قلبی خود روزه می داشتند. خانوادهها هم سفره افطاری را پهن کرده بودند و هر کس بنا بر وسعش اقوام و خویشان را دعوت می کرد. در این میان برخی از اداره جات معدن آباد هم سفره ایی را پهن کرده بودند. 
روزی از این روزهای ماه  مبارک، «ممل» شنید که اداره جوانان ضیافتی برپا کرده؛ ممل هم دعوت شده یا نشده رفت. دید که الاماشاا... سفره ایی رنگین در یکی باغ سنتی، گسترده اند؛ امااز میهمانان خبری نبود! 300 تا مهمان دعوت شده بودند اما  100 نفر بیشتر نیومده بودند! ممل با خود گفت: این اداره چطور همیشه دم از ندارم و نداشتن می زند و حتی می گوید پول آب و برق اداره را نداریم و یا پول بنزین ماشین نداریم که الان این سفره رنگین و زیبا را پهن کرده است! 
خلاصه از شدت ناراحتی برگشت و با خود می گفت: 
قربون برم خدا را، یه بوم و دو هوا را
این ور بوم تابستون، اون ور بوم زمستون
  چطور می شود یک اداره ایی هم نداشته باشه و هم این جور افطاری بدهد! 
تا این که آقاتقی را دید؛ آقاتقی که سخت ممل را در فکردید به او گفت: ممل! این ور بوم تابستون و زمستون نداره! این اداره جات برای من و شما ندارند؛ اما موقعی که پای میز و ریاست شان باشد از هزارتا افطاری هم مضایقه نمی کنند. پس این افطاری به نفعشون است، البته انشاا... قصد قربت  و محض للهی هم باشد.