نمایش خبر نمایش خبر

تنها دغدغه ما آینده فرزندانمان است

تنها دغدغه ما آینده فرزندانمان است



الهام نصیر زاده|  ای طوفانی ترين دريای عشق و جانبازی! ای سراينده زيباترين چكامه های عاشورايی! ای عباس! آسمان، در زلال سينه مالامال از عشقت، خود را آبي تر شناخته و ماه، در آئينه شفاف فداكاری ات خود را زيباتر يافته است. فرات، هنوز از لبانت شرمنده است. ای قامت استوار استقامت! ميلاد خجسته ات را گرامی می داريم.
هفته نامه افق کویر به مناسبت میلاد حضرت ابوالفضل(ع) و نامیدن این روز به نام روز جانباز گفتگویی با یکی از جانبازان هشت سال دفاع مقدس انجام داده است.
حسین اکبری جانباز 55درصدی است که در عملیات کربلا 5 در 22 دی ماه سال 65 از ناحیه چشم راست، کتف، شانه و کمر دچار آسیب دیدگی شده است. چشم راست وی کامل نابینا بوده و پروتز است.
افق کویر:  لطفاً خودتان را معرفی کنید:
حسین اکبری هستم، دارای 3 فرزند، پسرم دانشجو دانشگاه آزاد است و دخترانم دبیرستان و کلاس نهم می باشند.
افق کویر:   در رابطه با نحوه جانبازی خود توضیحاتی بدهید:
در عملیات کربلای 5، صبح روز بعد از عملیات دشمن پاتک کرد که تعداد زیادی از رزمندگان زخمی و شهید شدند. آن موقع سال دوم دبیرستان رشته تجربی بودم و دفعه سومی بود که به جبهه می رفتم و از ناحیه چشم راست، کتف، شانه و کمر دچار آسیب دیدگی شدم، پس از آن چون از ناحیه چشم راست نابینا شدم نتوانستم به جبهه بروم و فقط 9 ماه در جبهه حق عیله باطل خدمت کردم.
افق کویر:   خانواده از لحاظ سنی مشکلی نداشتند که شما به جبهه رفتید؟
برای خانواده سخت بود؛ ولی به خاطر اسلام، دین و اعتقادی که داشتیم به جبهه می رفتیم؛ البته هم سن و سال من در جبهه زیاد بودند و با همان سن کم کارایی خوبی داشتند.
افق کویر:   خاطراتی از دوران جبهه خود بیان کنید؟
جبهه فقط ایثارگری و رشادت بود. خاطرم هست؛ زمانیکه زخمی شدم چندین زخمی را داخل قایق گذاشتند تا به آنطرف آب ببرند سپس با هلی کوپتر ما را به بیمارستان منتقل کنند. دکتر زارع پور و شهید سیف الدینی دست مرا گرفتند، بی حس شده بودم، چون از چشم، دست و کتفم خون می آمد. هردو مرا گذاشتند داخل قایق؛ وقتی میرفتیم مثل باران خمپاره می ریخت. موتور یکی از قایقها خراب شده و وسط آب مانده بود. چند نفر "اخوی، اخوی" می کردند. با اینکه بچه هایی که در کنار من بودند دست و پاهایشان قطع شده بود و خونریزی زیاد داشتند و هر لحظه ممکن بود شهید شوند، ولی قایق با توجه به مسافت طولانی که طی کرده بود به پیشنهاد همین بچه ها برگشت و با طناب یدک آن قایق را کنار ساحل کشیدند.
به یاد دارم؛ زمانیکه در بیمارستان پس از عمل مرا به اتاق بردند پدرم به آنجا آمده بود و چشمهای مرا تخلیه کرده بودند. هم اتاقی ام مجروح تهرانی بود که دو پای خود را از دست داده و پاهای مصنوعی اش در کنار تخت بود. پدرم به خاطر خونریزی کتفم و چشم نداشته ام گریه می کرد. مجروح دست پدرم را محکم گرفته بود و می گفت: می خواهم چشمم را به پسرتان بدهم و داد می زد و ودست پدرم را رها نمی کرد.
افق کویر:   آیا شما حاضر هستید اگر دوباره جنگ شد به جبهه بروید؟
با شرایط جسمی من شاید دیگر نتوانم در جبهه کارایی داشته باشم، چون برای تیراندازی باید دید چشم خیلی قوی باشد.
افق کویر:   جدا از اینکه جانباز هستید به فرض اینکه شما سالم از جبهه برگشته اید آیا حاضر هستید مجدداً به جبهه بروید؟
شرایط عوض شده، ولی آن ارزش ها را هنوز داریم و حاضر هستم به جبهه بروم؛ هرچند در بعضی موارد مسئولین ما را دلسرد کرده اند.
افق کویر:   فیلم هایی که از جنگ می سازند چند درصد واقعیت جنگ تحمیلی را نشان می دهد؟
اگر براساس خاطرات رزمندگان بسازند؛ خیلی خوب است، ولی فیلم باید تجاری باشد نه واقعی! بالاخره باید فیلم هایی ساخته شود که برای صدا و سیما، کارگردان و عوامل سود داشته باشد. تقریباً 50% حماسه ها را نشان می دهد.
افق کویر:   در پایان چه درخواست و توقعی از مسئولین دارید؟!
 جانبازان برای خودشان هیچ دغدغه ای ندارند، دغدغه ما فرزندان و آینده آنها از نظر فرهنگی و اشتغال زایی می باشد. ناراحتی های بدنی، مشکلات نقص عضو و ناراحتی های عصبی را تحمل می کنیم و ان شاا... خدا به ما صبر بدهد.